مقابله با تحمیل بحران هویت بر حوزهها
- جمعه, ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۴۴ ب.ظ
بحرانها گاهى از درون یک مجموعه بروز مىکند. در درون حوزه علمیه، هیچ چیزى که موجب بحران بشود، وجود ندارد -نه دعواهاى مادى هست ... نه تعارض در مناصب هست، تا به بحرانهاى آن چنانى منتهى بشود- شما نگاه کنید، حوزههاى علمیه از دوران خودشان هیچ بحرانى ندارند. حتى مجامع علمى دیگر، به دلایل گوناگون دارند؛ اما حوزهها ندارد .... چون در حوزه کسى چیزى ندارد که از دست بدهد! ... اما تحمیل بحران بر حوزه متصور است؛ و کوشش مىشود که این بحران تحمیل شود. چه بحرانى؟
بحران هویت! این یک بحران عملى نیست؛ اما یک بحران روحى است، که حوزه به آن دچار نیست، کسانى سعى مىکنند به زور حوزه را به این بحران دچار کنند!
بحران هویت یعنى چه؟ یعنى یک مجموعه نداند که کیست و به چه درد مىخورد! کوشش مىشود به حوزه تفهیم کنند که شما براى نظام زندگى مردم، لازم نیستید! درست مثل این که به جامعه پزشکى تفهیم کنند که شما مورد نیاز مردم نیستید، یا به جامعه معلمان یک کشور تلقین کنند که به وجود شما احتیاجى نیست!
معلوم است که اگر همه معلمان کشور از کار برکنار بشوند، امروز تا شب کسى از دنیا نخواهد رفت و هیچ جایى منفجر نخواهد شد! به خاطر استدلال سطحى عامیانه جاهلانهاى، به معلمان کشور بگویند که شما وجودتان لازم نیست، شما که نباشید، به غیر از خودتان چه کسى گرسنه مىماند!
به حوزه علمیه، به جایگاهى که مشعل هدایت معنوى و سرنوشت اساسى انسانها در آن جا مىفروزد و مشتعل مىشود، به آن جا بگویند که وجودتان لازم نیست. سعى مىکنند این را تفهیم کنند! این در حالى است که هر یک از آحاد حوزههاى علمیه و روحانیت، حس مىکنند که وجود آنها مورد نیاز حتمى و قطعى همه است.
درست همان کارى را مىخواهند بکنند که رضاخان در این مملکت مىخواست بکند، همان کارى که از زمان ناصرالدین شاه - بعد از قضیه تنباکو - در این کشور آغاز شد؛ چون قبل از قضیه تنباکو، دستگاههاى قدرت و حکومت در صدد این نبودند که روحانیت را از صحنه خارج کنند، احتیاجى نمىدیدند، به فکرشان هم نمىرسید.
اول بار، بعد از قضیه تنباکو بود که در دستگاه سلطنتى ناصرالدین شاه قاجار -همزمان با دستگاه انگلیسها- این فکر پدید آمد که این علما مزاحمند! نمىگذارند ما راحت کار خودمان را بکنیم .... سلطنت و حکومت خودکامهى خودمان را ادامه بدهیم! باید آنها را از سر راه برداریم.
البته آن روز نمىشد ناشیانه عمل بکنند؛ یک میرزاى آشتیانى که از تهران خارج مىشد، همهى تهران به هم مىخورد. .... از راه دیگر وارد شدند؛ تهمت زدند، اهانت کردند! بعد در قضیه مشروطیت، این تهمت شکل مدرنترى پیدا کرد، دست روشنفکرهاى غربى رسید، و اتفاقا آن علمایى بیشتر مورد اتهام و تحقیر قرار گرفتند که به توطئه دشمنان آگاهتر بودند، مىفهمیدند که دشمن چه دارد انجام مىدهد! که مظهرش مرحوم شهید فضلاللّه نورى است. خوب مىفهمیدند که در این مملکت، چه دارد اتفاق مىافتد!
من به طلبههاى جوان توصیه مىکنم که تاریخ مشروطیت را با دقت یاد بگیرید و بخوانید، و بخصوص روى نقش شیخ فضلاللّه نورى -که خود از منادیان مشروطه بود، و بعد در مقابل آن مشروطه انگلیسىزاده ایستاد- تکیه کنید. این، معنا دارد. خیلى راحت گفتند که ایشان -یک عالم بزرگ- رشوه مىگیرد! یک روشنفکر مزدور .... یعنى واقعا از سفارت انگلیس پول گرفته بود که در روزنامه بنویسد ایشان رشوه مىگیرند! چه کار مىشود کرد، مىنویسد! هنوز هم تکرار مىشود، هنوز هم علیه شیخ فضل اللّه نورى -به جرم آگاهى - مىنویسند.
هر روحانى که آگاهتر باشد، بیشتر مورد تهاجم دشمنان اسلام و مسلمین است. امروز هم همین طور است. هر کس که توطئه توطئه گران برنامهریز و سیاستگذاران عمده ضدیت با اسلام و مسلمین را بهتر بفهمد، و دقیقتر به آن توجه کند، بیشتر مورد بغض است!
..... امام بزرگوار ما هم از این قبیل بود که علىرغم این که شخصیت درخشان او، خضوع بینندگان -حتى دشمنانش- را جلب مىکرد، بیشترین طعن و دَقّ از طرف دشمن به او شد! در همه ادوار - چه قبل از حکومت، چه بعد از حکومت - به زبانهاى مختلف، حتى بعد از رحلت! این طورى است.
شکل دیگرى از همین را رضاخان انجام داد؛ درب مدرسهها را بستند، عمامهها را برداشتند، روحانیت را خانهنشین کردند، حوزهها را نابود کردند، علما را از مسند تدریس دین پایین آوردند، طلاب را آواره کردند! در حقیقت یک توقف علمى فاجعه آمیز در حوزههاى علمیه -تقریبا در طول قریب به بیست سال- به وجود آوردند، که این خلأ هنوز هم .... محسوس است!
.... بعد از رضاخان که دیدند نمىشود، باز شکل دیگرى شروع کردند؛ و امروز هم باز همان حرفها هست! ..... به شکلهاى گوناگون دیگر -سؤال مطرح کردند که روحانیت به درد چه مىخورد؟
روحانیت براى تبیین دین است. هر کس دین را قبول دارد، مبیّن دین را هم احتیاج دارد.
عدهاى مىگویند شما روحانیون که دین را با روش علمى و با متد یاد مىگیرید و استنباط و بیان مىکنید، کنار بروید، تا ما بیاییم و دین را بدون برخوردارى از متد و روش و علم و مقدمات، براى هر که دلمان مىخواهد، بیان کنیم! .... البته این، تأثیرى نمىکند. حوزهها مثل یک جریان اصیل و عمیق و جوشان و لایزال، ادامه دارند؛ «و امّا ما ینفع النّاس فیمکث فىالارض (رعد: 17 )
حوزه علمیه نمىتواند نسبت به این قضیه بىتفاوت باشد. من امروز دارم خدمت شما عرض مىکنم، بدانید که این سیاست بلند مدت دشمنان است که روى این تکیه کنند. حوزه باید سخن درست، دقیق، فقهى، صادق و متقن خود را در این زمینه بر روى دست بگیرد - هم قولا، هم عملا - باید کارى کنید که اگر علامت سؤال روى روحانیت گذاشتند، درست مثل این باشد که علامت سؤال روى جامعه پزشکى کشور گذاشته باشند؛ که حقیقت قضیه هم همین است، و این طبابت، از آن طبابت بالاتر و ارجمندتر است.
البته یک چیزهایى را آدمهاى عادى نمىفهمند. اگر بگویند که فلان کس دارد کار مىکند، بعد کسى بیاید و ببیند شما در داخل اتاق نشستهاید و مطالعه مىکنید، آدم دور از آبادى خواهد گفت که این آقا کار نمىکند! کار در نظر او، فقط بیل زدن است! بله، این گونه است؛ طبابت روح و طبابت معنوى، طبابت از آسایش و امنیت روان است. فاى الفریقین احق بالامن، این را همه نمىفهمند؛ آدمهاى دقیقتر مىفهمند. باید حوزهها در این زمینه به طور مطلق کار خودشان را بکنند؛ پاسخ روشن، ثابت، صریح و قاطع خودشان را بر سر دست داشته باشند، تا همه بتوانند استفاده کنند.
بیانات مقام معظم رهبرى
دیدار با طلاب حوزه علمیه مشهد
22/04/1376
- ۹۴/۰۴/۱۲