سطور

و أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا

سطور

و أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا

خداوند از آسمان بارانی نازل کرد که در هر دره و رودی به اندازه ظرفیتش جریان یافت. (سوره رعد آیه 17)

آنچه هستم هر چند ناچیز
و آنچه دارم هرچند بی‌مقدار
همه را مدیون تو هستم.
دوست دارم اگر آبراهی باریک و کم رمق هم باشم، تو در آن جریان داشته باشی!
کاش روح این کلمات سرد و طنین این سطور صامت نام و راه تو باشد
«خمینی»

نیاز به حوزه‌ها؛ بیان شهید مطهری (2)

دو وظیفه بزرگ علما

تفاوت‏ میان عصر خاتم الانبیاء به بعد و اعصار پیشین این است که در اعصار پیشین‏، بشر دوره‏‌ای را طی می‏‌کرد که ما از نظر علمی نام آن را دوره قبل از بلوغ‏ گذاشتیم. در آن ادوار راه احیاء شرایع سابق منحصر بود به اینکه‏  پیغمبرانی که از طریق وحی، مطالب به آنها القاء شده است بیایند و  مطالب را برای مردم روشن بکنند. علم و عالم آنقدر تکامل نیافته بود که‏ بتواند مواریث انبیاء را حفظ کند و زنده‏ نگه دارد و لهذا هیچ کتاب‏ آسمانی غیر از قرآن باقی نماند، یگانه کتاب آسمانی که خودش محفوظ ماند قرآن است .

شما غیر از قرآن یک کتاب آسمانی پیدا نمی‏‌کنید که کسی‏ بتواند از روی قطع و یقین نشان بدهد که این همان کتاب است که آن‏  پیغمبری که صاحب این کتاب است آورده است . بشر قبلی درست حالت بچه‏ مکتبی‏‌ها را داشته است که جزوه الفبا را ضمن اینکه می‏خواند پاره‌پاره‏ می‏‌کند و به دور می‏‌ریزد.  

بشر بعد از آن دوره یعنی در دوره خاتمیت، لااقل این خصیصه را داشته که‏ کتاب آسمانی را که اصل و مرجع اصلی است حفظ کند، یک سلسله مواریث‏ قطعی از سنن پیغمبر خودش را نیز حفظ کند که دیگر احتیاج به اینکه بعده‏ا‏ از طریق وحی بیایند و بگویند که آقا شما یک همچو آیات و دستورات‏  آسمانی داشته‌‏اید نباشد، خود بشر از طریق علم و رشد عقلی اینها را نگاه‏  داشته است، دیگر لازم نیست که یکی بیاید و بگوید که بر یغمبر شما یک سوره‏‌ای نازل شده است که کیفیت آن اینست «بسم الله‏  الرحمن الرحیم، قل هو الله احد».

اینست که پیغمبراکرم فرمود«العلماء ورثة الانبیاء»علما جانشینان پیغمبران هستند، در چه‏  قسمت؟ در اینکه به آنها وحی می‌‏شود؟ خیر، در اینکه حافظ و نگهدارنده‏  مواریث انبیاء هستند.


اما یک وظیفه دیگر غیر از وظیفه حفظ مواریث انبیا هست که در اهمیت‏  کمتر نیست. آن وظیفه عبارت است از جزئیات را بر کلیات منطبق کردن، فروع را بر اصول تطبیق دادن و برگردانیدن که نام آن  اجتهاد است‏.

چه جمله خوبی دارد محمداقبال پاکستانی. می‏‌گوید اجتهاد در اسلام‏  نیروی محرکه دین است.  

در این خطبه‏‌ای که خواندم امیرالمؤمنین جمله‏‌ای دارد که باید بگویم این‏  جمله ما فوق اینست که ما برای آن قیمت تعیین بکنیم، و روی این جهات‏  است که من می‌‏گویم این صفات، مخصوص مطلق مؤمنین و متقین نیست. می‏‌فرماید «قد نصب نفسه لله سبحانه فی ارفع الامور» خودش را در آن بالاترین‏ درجات قرار می‌‏دهد که دیگر جائی و مقامی در اسلام بالاتر از آن نیست. 

آن‏چه مقامی است؟ «من اصدار کل وارد علیه و تصییر کل فرع الی اصله». هر واردی را ( هر سؤالی که بر او عرضه بشود) جواب نداده رد نمی‌‏کند، بلکه آن را در این کارخانه روحی و فکری خود وارد می‏‌کند و بعد حل کرده، و حل شده آن را صادر می‏‌کند و می‏‌داند که هر فرعی و شاخه‏‌ای را با کدام تنه‏  و ریشه باید متصل کرد، هر جزئی را به کدام کل باید برگردانید. بنابراین‏ بحث ما درباره این مسأله است که یکی از فروع مسأله خاتمیت است ، مسأله (وظایف و نقش عالم دینی در اسلام)

شهید مطهری, خاتمیت, ص 106 -108

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی