نیاز به حوزهها؛ بیان شهید مطهری (2)
- يكشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۱ ب.ظ
دو وظیفه بزرگ علما
تفاوت میان عصر خاتم الانبیاء به بعد و اعصار پیشین این است که در اعصار پیشین، بشر دورهای را طی میکرد که ما از نظر علمی نام آن را دوره قبل از بلوغ گذاشتیم. در آن ادوار راه احیاء شرایع سابق منحصر بود به اینکه پیغمبرانی که از طریق وحی، مطالب به آنها القاء شده است بیایند و مطالب را برای مردم روشن بکنند. علم و عالم آنقدر تکامل نیافته بود که بتواند مواریث انبیاء را حفظ کند و زنده نگه دارد و لهذا هیچ کتاب آسمانی غیر از قرآن باقی نماند، یگانه کتاب آسمانی که خودش محفوظ ماند قرآن است .
شما غیر از قرآن یک کتاب آسمانی پیدا نمیکنید که کسی بتواند از روی قطع و یقین نشان بدهد که این همان کتاب است که آن پیغمبری که صاحب این کتاب است آورده است . بشر قبلی درست حالت بچه مکتبیها را داشته است که جزوه الفبا را ضمن اینکه میخواند پارهپاره میکند و به دور میریزد.
بشر بعد از آن دوره یعنی در دوره خاتمیت، لااقل این خصیصه را داشته که کتاب آسمانی را که اصل و مرجع اصلی است حفظ کند، یک سلسله مواریث قطعی از سنن پیغمبر خودش را نیز حفظ کند که دیگر احتیاج به اینکه بعدها از طریق وحی بیایند و بگویند که آقا شما یک همچو آیات و دستورات آسمانی داشتهاید نباشد، خود بشر از طریق علم و رشد عقلی اینها را نگاه داشته است، دیگر لازم نیست که یکی بیاید و بگوید که بر یغمبر شما یک سورهای نازل شده است که کیفیت آن اینست «بسم الله الرحمن الرحیم، قل هو الله احد».
اینست که پیغمبراکرم فرمود«العلماء ورثة الانبیاء»علما جانشینان پیغمبران هستند، در چه قسمت؟ در اینکه به آنها وحی میشود؟ خیر، در اینکه حافظ و نگهدارنده مواریث انبیاء هستند.
اما یک وظیفه دیگر غیر از وظیفه حفظ مواریث انبیا هست که در اهمیت کمتر نیست. آن وظیفه عبارت است از جزئیات را بر کلیات منطبق کردن، فروع را بر اصول تطبیق دادن و برگردانیدن که نام آن اجتهاد است.
چه جمله خوبی دارد محمداقبال پاکستانی. میگوید اجتهاد در اسلام نیروی محرکه دین است.
در این خطبهای که خواندم امیرالمؤمنین جملهای دارد که باید بگویم این جمله ما فوق اینست که ما برای آن قیمت تعیین بکنیم، و روی این جهات است که من میگویم این صفات، مخصوص مطلق مؤمنین و متقین نیست. میفرماید «قد نصب نفسه لله سبحانه فی ارفع الامور» خودش را در آن بالاترین درجات قرار میدهد که دیگر جائی و مقامی در اسلام بالاتر از آن نیست.
آنچه مقامی است؟ «من اصدار کل وارد علیه و تصییر کل فرع الی اصله». هر واردی را ( هر سؤالی که بر او عرضه بشود) جواب نداده رد نمیکند، بلکه آن را در این کارخانه روحی و فکری خود وارد میکند و بعد حل کرده، و حل شده آن را صادر میکند و میداند که هر فرعی و شاخهای را با کدام تنه و ریشه باید متصل کرد، هر جزئی را به کدام کل باید برگردانید. بنابراین بحث ما درباره این مسأله است که یکی از فروع مسأله خاتمیت است ، مسأله (وظایف و نقش عالم دینی در اسلام)
شهید مطهری, خاتمیت, ص 106 -108
- ۹۴/۰۴/۱۴