سطور

و أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا

سطور

و أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا

خداوند از آسمان بارانی نازل کرد که در هر دره و رودی به اندازه ظرفیتش جریان یافت. (سوره رعد آیه 17)

آنچه هستم هر چند ناچیز
و آنچه دارم هرچند بی‌مقدار
همه را مدیون تو هستم.
دوست دارم اگر آبراهی باریک و کم رمق هم باشم، تو در آن جریان داشته باشی!
کاش روح این کلمات سرد و طنین این سطور صامت نام و راه تو باشد
«خمینی»

نهاد اقامه دین

به نظر من یکى از کارهاى مهم ما این است که ما به عنوان طلبه و نیز به عنوان روحانى بفهمیم چکاره‏‌ایم؟ ما به فراخور استعداد و همت و تلاشمان، به خودمان دلخوشى مى‏‌دهیم که طلبه هستیم و طلبگى مى‏‌کنیم، تا این که یک مسؤولیت روحانى پیدا کنیم و خدمت کنیم. مابه عنوان طلبه داریم دوران بالقوه‏ خود را طى مى‏‌کنیم تا از لحاظ تأثیرگذارى در حیات اجتماعى و فردى انسانها، به نقطه‏ بالفعل برسیم. اما به عنوان روحانى در کجا قرار داریم؟ روحانیت کجاست؟

به نظر من این جمله‏ که مى‏‌فرماید «العلماء ورثة الأنبیاء»، جمله‏ خیلى پُرمغز و پُرمعنایى است ......

 وجود انسان، یک ماده‏ خام است؛ همچنان که این عالَم یک ماده‏ خام است. استعداد -و به قول فرنگیها پتانسیل- شکل‏‌گیرى و کارایى این ماده‏ خام، بى‏‌نهایت است. یک انسان مى‌‏تواند به جایى برسد که فرشتگان .... در مقابل عظمت و کارایى و اقتدار او درمى‏‌مانند. شما به پیغمبر نگاه کنید؛ وجود او، حد کش آمدن این ماده‏ انسانى است. درست است که ما دیگر مثل او انسانى نداریم، اما او هم انسان است؛ «بشر مثلکم»؛

.... وجود او، وجود ابراهیم و سایر انبیا، وجود امیرالمؤمنین و اولیا، نشاندهنده‏ این است که این پرنده تا این سطح مى‌‏تواند پرواز کند ..... کمااین‏که جسم انسان هم همین‏طور است. شما اگر بخواهید حرکات آکروباتیک انجام بدهید، چه‏ قدر مى‌‏توانید؟ ..... اما همین جسم ما این آمادگى را دارد که همه‏ آن حرکات و نرمشها و شکل‏گیری‌هاى زیبایى را که یک ژیمناستِ خیلى زبده مى‌‏تواند انجام بدهد، انجام بدهد؛ یعنى این استعداد در بدن ما وجود دارد. 

......  اصلا هدف خلقت هم همین است که این ماده‏ خام با ورز خوردن، با تحرک، با تلاشى که صورت مى‏‌دهد و استفاده‏‌‌ای که از ماده‏ خام بزرگترى -که جهان آفرینشِ پیرامون اوست و به او ارتباط دارد- مى‏‌کند، به آن نقطه‏ کمال مطلوبِ خودش برسد؛

.... عامل اصلى هم در این عالم، اراده‏ خود انسان است؛ یعنى در این‏جا بنا نیست کسى ما را بسازد؛ خود ما هستیم که باید خودمان را بسازیم؛ دیگران ما را هدایت مى‌‏کنند.

در این ره انبیا چون ساربانند ///// دلیل و رهنماى کاروانند

.... خود انسان باید راه برود تا به منزل برسد؛ منتها انسان گاهى در راه رفتن سست مى‏‌شود؛ گاهى کم مى‏‌آورد؛ گاهى خسته مى‏‌شود؛ گاهى ملول مى‏‌شود؛ گاهى ناامید مى‏‌شود؛ گاهى هم کجراهه مى‏‌رود. کسانى هستند که نگذارند این اتفاقها بیفتد؛ راه را به انسان نشان بدهند و او را وادار به تأمل و تفکر و تصویر صحیح از آفرینش کنند. .....

انسان عبارت است از یک ماده‏ خامِ بى‏نهایت بااستعداد. عالم طبیعتى هم پیرامون او قرار دارد که خودش یک ماده‏ى خامِ بى‏نهایت داراى استعداد است. انبیا آمده‏اند تا انسان را وادار کنند که هم خودش را با اراده‏ خویش بسازد، هم از این ماده‏ خامِ عظیم‏تر حداکثر استفاده را بکند؛ تا در این حرکتى که دارد، روز به روز پیشتر برود و آن را هم به فعلیت برساند؛ که فعلیت عالم، مقدمه‏ فعلیت ماست؛ آنگاه تحرکات جامعه‏ بشرى به این صورت شکل پیدا مى‏کند. یک جامعه‏ سالم و درست و منطقى آن جامعه‏‌ای است که هم در مورد به فعلیت رساندن خود، هم در مورد به فعلیت رساندن این عالم دچار خطا و اشتباه نشود.

دانش مادىِ امروز خیلى از مواد خام موجود عالم را استخراج کرده - مثلا نفت را - اما آیا این کارى که امروز با نفت مى‏‌شود - یعنى سوزاندن و دود کردن براى به راه انداختن چرخه‌ایى که آفات فراوانى دارند - واقعا همان استفاده‏ بهینه از این ماده خام است؟ .... بشر وقتى از راه انبیا سرپیچى مى‏‌کند، به خطا مى‏افتد و نه فقط در شکل دادن به شخصیتِ خودش اشتباه مى‌‏کند .... بلکه دنیا را هم خراب مى‏‌کند؛ محیط زیست را هم خراب مى‏‌کند؛ لایه‏ى اُزن را که براى زندگى انسان مفید است، ضایع مى‏‌کند و از روى زمین و زیر زمین استفاده‏ بد مى‏‌کند؛ اما وقتى انبیا آمدند، این تحرک و این به فعلیت رساندن استعدادها همه به شکل صحیح انجام مى‌‏گیرد.

.... اگر جامعه‏ بشرى با راهنمایى و انگشت اشاره‏ انبیا حرکت بکند، آسایش و تکامل و پیشرفت و دانش و صنعت و همه چیزش در جهت صحیح به کار مى‏افتد.

فرض کنید انبیا در جامعه‏ اسلامى یا در جامعه‏ بشرى حضور پیدا کرده‌‏اند و مفاهیم مورد نظر خودشان را گفته‌اند، دینشان را آورده‌‏اند و احکامشان را تدوین کرده‏‌اند؛ اینها بایستى در بین مردم مرتب ترویج و تبیین بشود و سؤالها پاسخ داده بشود و جهالتها بر طرف گردد. در یک کلاس درس، اگر معلم یک کلمه را گفت، قضیه تمام نمى‌‏شود؛ باید آن را توضیح داد، تشریح کرد و مشکلات را بر طرف کرد و ارتباط آن را با واقعیتها تبیین نمود؛ اینها به مجموعه‏ شاگردانى احتیاج دارد.

امروز فرضا اگر پیغمبر مکرّم (صلّى‏‌اللّه‏‌علیه‌‏واله‏‌وسلّم) بنا بود در این دنیاى بزرگ و پیچیده حضور داشته باشند -که این فرض بعیدى هم نیست؛ یعنى فرض نزدیک به واقعیت است- لابد براى این که کارهاى خودشان را انجام بدهند - فکر را، امر به معروف را، نهى از منکر را، تبیین احکام را؛ همان کارى که آن زمان گروهى را به این طرف و گروهى را به آن طرف مى‌‏فرستادند - سازمانى لازم داشتند. على‏‌القاعده در دنیاى پیچیده‏ وسیعِ چندین رنگِ هفت‌‏توى امروز این کارها بسادگى امکانپذیر نیست و مثل مدینه‏ کوچکِ ده، پانزده هزار نفرى نبود ..... اگر آن بزرگوار در این زمان مى‏‌خواستند چنین سازمانى درست کنند، این سازمان شما بودید. امروز روحانیت باید خودش را در این موضع ببیند.

چون بنا نبود کارها با امور غیبى و با معجزه پیش برود؛ بالاخره باید از طرق عادى و با زبان انسانها کارها انجام مى‏‌گرفت؛ بنابراین از سازمانى استفاده مى‏کردند که امروز نام آن «روحانیت» است. روحانیت خودش را با این اندیشه و با این نگاه به جایگاه خود بسازد؛ لذا باید حداکثر علم و تقوا را براى خودش فراهم بکند؛ این وظیفه‏ اصلى روحانیت است.

مقام معظم رهبری 

دیدار با مجمع نمایندگان طلاب‏

02/09/1379 


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی